جدول جو
جدول جو

معنی لت گوش - جستجوی لغت در جدول جو

لت گوش
گوش بزرگ، پهن گوش، بل بله گوش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشت گوش
تصویر هشت گوش
کثیرالاضلای که دارای هشت ضلع باشد، مثمن، دارای هشت زاویه مثلاً ساختمان هشت گوش
فرهنگ فارسی عمید
(خِ لِ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 317 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ثَ تَ)
ساتاگید. نام ناحیتی در جنوب کابل کنونی. این سرزمین در زمان کوروش جزو ممالک او بود.
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لت نام رودخانه ای باشد از ملک دیلمان که به لت رود اشتهار دارد. (جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
شش گوشه. (یادداشت مؤلف). رجوع به شش گوشه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مثلث. (فرهنگستان). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
سگ شکاری که موی بسیار بر گوش او رسته و گوشهایش فروآویخته باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) :
سه چیزت می برد غم از دل ریش
اگر اهل دلی دست آر و مندیش
سمند گورتاز و باز همدم
شلل گوشی که در خشکان زند نیش.
بندار رازی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
خشت یا آجری که گوشۀ آن شکسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُ گُ وَ)
دهی از دهستان شاپور است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دو سر کمان یا دو شاخۀ کمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَ)
صاحب گوش بزرگ. که لالۀ گوش پهن و شخ دارد. بزرگ گوش. آذن. اذناء. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(ثَ تَ شَ)
سابقاً: باروک، نام قصبه ای به مجمعالجزایر فیلیپین (در جزیره لوسن) ، دارای 7805 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ)
زیر نرمۀ گوش باشد. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان توابع کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 3000گزی جنوب کجور، کوهستانی و سردسیر، دارای 70 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول آنجا غلات و ارزن، شغل اهالی زراعت است و عده ای از سکنه زمستان به حدود قشلاق کجور میروند و به حفر چاه اشتغال میورزند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ)
شکلی که نه زاویه دارد
لغت نامه دهخدا
دارای هشت زاویه مثمن، کثیرالاضلاعی که دارای هشت ضلع وزاویه باشد، مثمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث، سه کنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن گوش
تصویر بن گوش
نرمه گوش. یا از بن گوش. با کمال اطاعت انقیاد، با ادب تمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله گوش
تصویر بله گوش
گوش بزرگ، بزرگ گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
تخته ی مثلثی شکل که در زاویه ی دو دیوار چوبی اتاق قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا گوسفندی که به راحتی قابل دوشیدن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
گوش تیز و بلند، گوش برگشته و برآمده
فرهنگ گویش مازندرانی
سبزی جنگلی شبیه گوش بز که اغلب در نوعی خوراک به نام ماش پتی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که گوش های پهن و بزرگ دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه های سنتی مازندران که بام فوقانی آن ها توسط تخته پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
به این طرف و آن طرف کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قارچ خوراکی که در اطراف و بدنه ی درخت افرا روید
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که برای شخم زدن آماده نباشد
فرهنگ گویش مازندرانی